
قصه باف: رمان نوجوان «هفتخوان و خردهای» نوشتهی احمد اکبرپور با تصویرگری مرجان ثابتی، از سوی نشر افق به چاپ پنجم رسید و با طرح جلدی تازه وارد بازار کتاب شد.
این کتاب برای گروه سنی بالای ۱۲ سال نوشته شده و به موضوع تفاوتهای فردی میپردازد. شخصیت اصلی داستان، داوود، پسرکی روستایی است که دلش میخواهد مثل دوستش، کهزاد، شجاع باشد. اما در ماجرایی که با هم تجربه میکنند، درمییابد که حتی کهزاد هم از تاریکی و خطر میترسد؛ و این، نگاهی تازه به مفهوم شجاعت برای داوود به همراه دارد.
به گفتهی ناشر، «هفتخوان و خردهای» مجموعهای از داستانهای کوتاهِ بههمپیوسته است که در کنار هم، یک روایت بلند را شکل میدهند. پیام اصلی کتاب آن است که سرنوشت هر انسان، در نهایت به دست خودش رقم میخورد؛ گرچه محیط و دیگران تأثیرگذارند، اما این انتخابهای فردی است که زندگی را میسازد.
«شکار»، «سبزوک»، «پارک»، «کلانتری»، «انتقام»، «دعوا» و «چهلسالگی نویسنده» داستان های کوتاه این مجموعه را تشکیل میدهند.
در قسمتی از «هفتخوان و خردهای» میخوانیم: «وقتی رسیدیم، بچهها سر کلاس بودند. ولی تا ثبتنام تمام شد همزمان زنگ استراحت را زدند. سیچهلتایی پشت پنجره جمع شده بودند که ناظم آنها را دور کرد. مادرم به مدیر مدرسه گفت: «اول بچه را دست خدا و بعد دست شما میسپارم، چرا که از بچهگی سایه بابا بالای سرش نبوده.» یواشکی توی گوشش گفتم: «تو را به خدا حالا برو، میبینی که باید برم سر کلاس.» اولینبار بود که از لباسهای محلیمان بدم میآمد.م
همراه ناظم رفتم سر کلاس. درس عربی بود. معلم قد کوتاهمان اشاره کرد تا روی یکی از نیمکتها بنشینم. رفتم روی نیمکتی نشستم که خالی بود. نیمکت خراب بود و با کوچکترین تکانی جیرجیر صدا میداد. اولین نفری را که شناختم، همین سیا بود. تا معلم میخواست چیزی بنویسد، جایش را با یکی از پشت سریهایم عوض کرد. چند لحظه بعد، تاق لگدی خورد زیر نیمکت. کفی نیمکت سرید و از زیر پایم در رفت. سرم محکم خورد به لبه آهنی و همه قاهقاه خندیدند. معلممان گفت: «پسر مگه جا قحطه؟» و به یکی از بچهها اشاره کرد تا به من جا بدهد…»
چاپ پنجم «هفتخوان و خردهای» با شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۲۵ هزار تومان از سوی نشر افق و برای گروه سنی نوجوان منتشر شده است.
اولین دیدگاه را شما ثبت کنید